مذهبي

مذهبي

درباره صفر

ماه صفر دومين ماه قمري پس از محرم است    . در دوران جاهليت آن را ناجز مي‌ناميدند. صفر از ريشه «صفر» به معني تهي و خالي است. در نامگذارى اين ماه دو جهت ذكر شده است، يكي اينكه از «صُفْرَة (زردى)» گرفته شده؛ زيرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاييز و زردى برگ درختان بوده است. دليل نامگذاري ديگر آن اين است كه چون اين ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهليت در ماه محرم – به دليل اينكه از ماههاي حرام بود- از جنگ دست مي‌كشيدند، با فرارسيدن ماه صفر به جنگ روي مي‌آوردند و خانه‌ها خالي مي‌ماند؛ از اين رو به آن صفر گفته‌اند. اين ماه، معروف به نحوست است. از پيامبر اكرم (ص) درباره ماه صفر چنين نقل شده است: هر كس خبر تمام شدن اين ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مى دهم .

برخي اعمال ماه صفر

1-
در اين ماه، به دادن صدقه اهتمام بيشتري شود
پيامبر اكرم (ص) در باب صدقه دادن مي فرمايند : " لبخند تو بر روي برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهي از منكر كردنت صدقه است ، رهنمايي كسي كه راه را گم كرده صدقه است و دور كردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . "

2-
براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه خوانده شود:
يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ فَاكْفِني‏ شَرَّ خَلْقِكَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي‏ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ! (مفاتيح الجنان)
اي سخت نيرو، و اي سختگير! اي عزيز، اي عزيز، اي عزيز! خوارند از بزرگي‏ات همه خلقت. پس كفايت كن از من شرّ خلق خودت را، اي احسان بخش! اي نيكوكار! اي نعمت بخش! اي عطا دِه! اي كه معبودي جز تو نيست! منزّهي تو! به راستي من از ظالمانم. اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غمّ و همچنين نجات دهيم مؤمنان را، و رحمت كند خدا بر محمّد و آل پاك و پاكيزه‏اش!

3-
ـ «سيّد بن طاووس» نقل كرده است: در روز سوم ماه صفر، دو ركعت نماز بخوان كه در ركعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در ركعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحيد» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفيان را لعنت كن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خويش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد


4
ـ در روز اربعين (بيستم ماه صفر) زيارت امام حسين(عليه السلام) مستحبّ است و مورد تأكيد قرار گرفته. در روايتى كه «شيخ طوسى» از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل كرده، چنين آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: به جاى آوردن پنجاه و يك ركعت نماز (17 ركعت نماز واجب و 34 ركعت نافله) و زيارت اربعين (امام حسين(عليه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پيشانى را به هنگام سجده بر خاك گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحيم را در نماز بلند گفتن.

ماه صفر دومين ماه قمري پس از محرم است. در دوران جاهليت آن را ناجز مي‌ناميدند. صفر از ريشه «صفر» به معني تهي و خالي است. در نامگذارى اين ماه دو جهت ذكر شده است، يكي اينكه از «صُفْرَة (زردى)» گرفته شده؛ زيرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاييز و زردى برگ درختان بوده است. دليل نامگذاري ديگر آن اين است كه چون اين ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهليت در ماه محرم – به دليل اينكه از ماههاي حرام بود- از جنگ دست مي‌كشيدند، با فرارسيدن ماه صفر به جنگ روي مي‌آوردند و خانه‌ها خالي مي‌ماند؛ از اين رو به آن صفر گفته‌اند. اين ماه، معروف به نحوست است. از پيامبر اكرم (ص) درباره ماه صفر چنين نقل شده است: هر كس خبر تمام شدن اين ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مى دهم.

حوادث تاريخي فراواني در ماه صفر رخ داده است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
آغاز جنگ صفين ، آوردن سر مبارك امام حسين (ع) به دمشق، اربعين امام حسين (ع)، ولادت امام محمد باقر (ع) ، ولادت امام كاظم (ع) ، شهادت زيد بن علي بن الحسين (ع)، شهادت عمار بن ياسر و خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين در جنگ صفين ، رحلت پيامبر اكرم (ص)، شهادت امام حسن مجتبي (ع)، شهادت امام رضا (ع)و. . .

اول صفر : وارد كردن سر مطهر امام حسين (ع)به شام ، ورود اهل بيت (ع) به شام ، شهادت زيد بن علي بن الحسين (ع) به روايتي، آغاز جنگ صفين (بنا بر روايتي)

دوم صفر : مجلس يزيد لعنت‌الله عليه بنا بر نقلي، شهادت زيد بن علي بن الحسين (ع) به روايتي

سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر (ع) به روايتي.

چهارم صفر : وفات آيت‌الله محمد علي شاه آبادي.

پنجم صفر : شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها و لعنة‌الله علي قاتليها.
ششم صفر : صدور توقيع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسين بن روح.
هفتم صفر : ولادت امام موسي كاظم (ع) ، شهادت امام حسن مجتبي (ع) بنابر نقل بحار، وفات آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي .
هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسي (سلمان محمّدي ) رضي‌الله عنه ?? هجري قمري
نهم صفر : شهادت عمار ياسر رضي‌الله عنه در جنگ صفين ، شروع جنگ نهروان.
دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسي (ع).

سيزدهم صفر : اختيار حكمين در صفين و حيله عمروعاص.
چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبكر به دست عمروعاص
شانزدهم صفر : شهادت آيت‌الله سيد حسن اصفهاني فرزند آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني .
هجدهم صفر : شهادت اويس قرني در جنگ صفين.
بيستم صفر : اربعين حسيني.

بيست و دوم صفر : صدور توقيع شريف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء براي مرحوم شيخ مفيد اعلي الله مقامه.
بيست و سوم صفر : پي كردن ناقه حضرت صالح نبي (ع) توسط قومش – گرفتار شدن حضرت يونس (ع) در شكم ماهي.
بيست و چهارم صفر : شدّت يافتن بيماري حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم.

بيست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبيدن پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم براي نوشتن وصيّت نامه و منع عمر (لعنة الله عليه) از اين كار.

بيست و ششم صفر : دستور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم به لشكر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با روميان( بنابر نقل واقدي) ، سالروز انقراض حكومت امويان.
بيست و هشتم صفر : رحلت جانسوز رحمت للعالمين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلّم – شهادت مظلومانه سبط اكبر امام مجتبي عليه السلام.

بيست و نهم / سي ام) صفر: شهادت امام رضا عليه السلام .

 

پايان پيام/m

New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...
New layer...

علت نجنگيدن حضرت عباس در جنگ عاشورا

رجبي دواني افزود: اوج شخصيت حضرت عباس به دليل بصيرت نافذ ايشان است چرا كه امام صادق وقتي كه مي‌خواهد از عموي خويش ياد كند، با اينكه حضرت عباس فضيلت‌هاي بسياري دارد اما در مورد ايشان مي‌فرمايد "كان نافذ البصيره".

 مهر: رجبي دواني با اشاره به جايگاه حضرت عباس(ع) در روايات، تصريح كرد: اگر حضرت عباس(ع) عظمتي پيدا كرد نه به سبب فداكاري در راه برادر بلكه به سبب معرفت كامل و يقين نسبت به مقام ولايت و فداكاري در اين راه بود براي همين او را تالي‌تلو(همتا) ائمه معصوم و باب الحوائج مي خوانند.

دكتر محمدحسين رجبي(دواني) كارشناس تاريخ اسلام در مورد شخصيت تاريخي حضرت عباس(ع) گفت: حضرت عباس(ع) يكي از فرزندان به نام اميرالمومنين (ع) است و مي توان به جرأت گفت كه ايشان پس از حضرت امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و زينب كبري(س) سرآمد فرزندان اميرالمومنين است كه در تاريخ شخصيت بزرگي از خود به منصه ظهور رساند.

القاب و كنيه حضرت عباس

وي افزود: نام «عباس» عليرغم معني ظاهري كه گرفتگي چهره معني مي دهد در ميان عرب  نامي رايج است كه عموي پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) نيز عباس بود و دليل خاصي براي نامگذاري حضرت عباس به اين نام وجود ندارد، كما اينكه حضرت علي(ع) فرزنداني نيز به نام عمر و عثمان داشتند.

اين استاد و محقق تاريخ در مورد كنيه حضرت عباس نيز گفت: به سبب اينكه حضرت عباس دو فرزند پسر به نام فضل و عبيدالله داشتند به ايشان «ابوالفضل» مي‌گفتند. هرچند كه كنيه ديگري به ايشان نسبت داده شده به نام «ابوالقربه» ولي كنيه مشهور ايشان ابوالفضل است كه تصور بنده اين است حتي اگر ايشان فرزندي به نام فضل هم نداشت، به دليل فضيلت‌هاي فراواني كه در وجود مبارك ايشان سراغ داريم همان ابوالفضل خوانده مي شدند.

رجبي دواني در مورد لقب حضرت عباس گفت: لقب مشهور ايشان «قمر بني هاشم» بود كه به سبب رشادت فوق‌العاده و سيماي زيبايي كه داشتند بدين لقب مشهور شدند حتي كساني كه شيعه نيستند به علت زيبايي و مهابت چهره حضرت عباس او را بدين نام مي‌خوانند.

حضرت عباس؛ غيرمعصومي كه از معصوم براي ايشان زيارتنامه صادر شده است

وي در مورد جايگاه حضرت عباس در روايات و احاديث گفت:‌ حضرت عباس به سبب اوج معرفت به ذات مقدس امام زمان خود و بصيرت فوق‌العاده‌اي كه داشتند و نهايت در راه ولايتمداري جان خود را نثار كردند اهميت فوق‌العاده‌اي را در تاريخ اسلام و در شيعه به دست آوردند و افتخار اين را پيدا كردند كه ائمه اطهار در شأن آن بزرگوار تعابير عظيمي به كار ببرند.

وي تأكيد كرد: حضرت عباس از معدود غيرمعصومين هستند كه از معصوم براي ايشان زيارتنامه صادر شده است. از حضرت امام صادق(ع) زيارتنامه‌اي براي حضرت ابوالفضل روايت شده است، همچنين در زيارت ناحيه مقدسه در مورد حضرت عباس به صورت اختصاصي بيانات بلندي وجود دارد و حضرت اباالفضل مورد مدح حضرات معصومين قرار گرفته‌اند و اين به سبب غرق بودن حضرت عباس در معرفت به ولايت است.

اين پژوهشگر تاريخ اسلام افزود: ‌برخلاف آنچه كه بعضاً‌ در بين عوام و برخي ناآگاهان رايج است كه حضرت عباس به خاطر جانفشاني براي برادر به اين جايگاه دست يافت؛ بايد گفت كه خير؛ اين فضيلتي براي حضرت عباس نيست چرا كه بسيار افراد هستند كه حاضرند جان خود را براي برادر فدا كنند و لحظه‌اي برادر خود را رها نكنند، لذا اگر حضرت عباس عظمتي پيدا كرد نه به سبب فداكاري در راه برادر بلكه به سبب شناخت و معرفت كامل و يقين نسبت به مقام ولايت در زمان خود و فداكاري در راه ولايت بود.

رجبي دواني افزود: اوج شخصيت حضرت عباس به دليل بصيرت نافذ ايشان است چرا كه امام صادق وقتي كه مي‌خواهد از عموي خويش ياد كند، با اينكه حضرت عباس فضيلت‌هاي بسياري دارد اما در مورد ايشان مي‌فرمايد "كان نافذ البصيره".

وي يادآور شد: حضرت عباس برادران ديگري داشتند كه در كنار آن حضرت در كربلا به شرف شهادت نائل آمدند اما مقام حضرت عباس به خاطر آن بصيرت فوق‌العاده به جايي مي‌رسد كه امام سجاد(ع) مي‌فرمايد "عمويم عباس در روز قيامت چنان جايگاهي دارد كه همه شهدا به جايگاه او غبطه مي‌خورند" و ما مي دانيم كه همه بهشتيان به جايگاه شهدا در قيامت غبطه مي‌خورند. حال جايگاه حضرت عباس چنان رفيع است كه شهدا به اين جايگاه غبطه مي‌خورند و اين نيست مگر اوج بصيرت ايشان در مساله ولايت و ولايتمداري كه او را يگانه دوران كرد و شايسته اينكه از طرف معصومين زيارتنامه مخصوصه داشته باشد.

حضرت ابالفضل(ع)؛ شاگرد 4 معصوم و از علماي بزرگ اسلام

وي با تاكيد بر جايگاه علمي و معرفتي حضرت عباس گفت: حضرت ابوالفضل توفيق آن را پيدا كرد كه از محضر 4 معصوم بهره‌مند شود. پدر عظيم‌الشان ايشان حضرت اميرالمومنين(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و همچنين امام سجاد(ع). آن بزرگوار از امام سجاد حدود 12 سال بزرگتر بودند اما چون در مكتب ولايت و مهد امامت پرورش يافته بود، از علماي بزرگ ما به شمار مي روند اما آن ايثار و جانفشاني فوق‌العاده‌اي كه حضرت در روز عاشورا در كربلا داشتند باعث شده كه آن بعد از شخصيت ايشان بر ساير ابعاد چيره شود و ما حضرت عباس را در علم به درستي نشناسيم حال آنكه ايشان از عالمان بزرگ بود و طبيعي است وقتي شاگرد 4 معصوم باشد به اين جايگاه دست يابد.

دكتر رجبي با اشاره به نقش حضرت عباس در واقعه عاشورا در مورد جمله‌اي كه امام حسين در شهادت آن حضرت بر زبان جاري فرمودند گفت: حضرت عباس براي حضرت اباعبدالله الحسين همچون اميرالمؤمنين براي پيامبر(ص) بود. در نقل‌هاي معتبر تاريخي و حديثي داريم كه حضرت علي نماد اقتدار اسلام در عصر پيامبر بود و در غزوات پيامبر هميشه پرچم اصلي سپاه اسلام را حمل و پيشاپيش سپاه اسلام حركت مي‌كرد. 

وي افزود: اينكه به ايشان علمدار گفته مي‌شود به اين دليل است حضرت عباس پرچم اصلي سپاه امام حسين را در دست داشت و در قلب سپاه قرار گرفته بود.

رمز وارد نشدن حضرت عباس در ميدان جنگ/ عباس بزرگترين نماد ولايتمداري

وي تأكيد كرد: عظمت حضرت عباس از اينجا تا حدي شناخته مي‌شود كه ايشان شجاعت حضرت امير را به ارث برده بود و آن حضرت به فرمان امام حسين دست به شمشير نبرد- مگر جز يك مورد كه زهير و حر در محاصره قرار گرفته بودند- و فرمان مطاع مقام ولايت را اجرا كرد. امام حسين از ايشان خواسته بودند كه پرچم را در دست داشته باشد كه اهل حرم وقتي نگاهشان به پرچم در دستان عباس مي‌افتد قوت قلب پيدا ‌كنند و بدانند اين سپاه هنوز وجود دارد.

اين استاد تاريخ اسلام تصريح كرد: حضرت عباس بر ميل طبيعي خود كه جنگ با دشمنان ولايت است پاي مي‌گذارد و فرمان ولايت را اطاعت مي‌كند و وارد عرصه جنگ نمي‌شود و شاهد شهادت عزيزان، برادران و اصحاب امام حسين مي‌شود و زماني هم كه همه ياران امام به شهادت مي رسيدند و تنها حضرت عباس باقي ماند به نزد امام حسين رفته تا اذن ميدان بگيرد اما با اين جمله امام مواجه مي‌شود كه "شما اگر بتوانيد براي طفلان تشنه آب بياوريد".

وي افزود: حضرت عباس باز اطاعت امر مولاي خود مي‌كند و مأموريت آوردن آب را انجام مي‌دهد و وقتي در اين امر ناكام مي‌ماند دشمن حضرت را محاصره كرده و دستان مباركش را قطع و مشك آب را هدف قرار مي‌دهد. او كه ديگر روي آمدن به سمت امام را ندارد در همان جا در نبرد نابرابر به شهادت مي‌رسد و اينجاست كه امام حسين با شهادت ايشان احساس تنهايي مي‌كند و مي ‌فرمايد "الان انكسر ظهري و قلت حيلتي" معناي اين سخن اين نيست كه آن حضرت اگر باقي مانده بود امام حسين بر دشمنان غلبه مي‌يافت، خير؛ اما به سبب پشتوانه محكمي كه براي امام بود اين جمله را بيان فرمود.

دواني تأكيد كرد: درست است كه پرچم در دستان قوي‌ترين فرد كه نماد اقتدار سپاه است قرار مي‌گيرد اما زماني كه لازم است و دشمن در حال غلبه است معنا ندارد اين نماد اقتدار ثابت بماند و هيچ جنگي نكند. كما اينكه نقش حضرت عباس براي امام حسين همچون حضرت امير براي پيامبر(ص) بود. حضرت علي در جنگ‌ها تنها نايستاد كه پرچم را نگه دارد بلكه در سخت‌ترين عرصه‌هاي ميدان نبرد وارد شد به خصوص در احد كه همه گريخته بودند، آن حضرت جانانه از پيامبر دفاع كرد.

وي افزود: اما اينجا چرا حضرت عباس به مانند حضرت علي وارد عرصه نمي‌شود. رمز و راز اين مسأله در اين نهفته است كه حضرت عباس دارد به عنوان بزرگترين نماد ولايتمداري به جامعه شيعه معرفي مي‌شود كه ولايتمدار كسي است كه تنها مطيع امر مولاي خود باشد و خواسته‌ها و توانمندي‌‌هاي خود حتي براي خدمت به اسلام را جز به دستور مقام ولايت به كار نگيرد.

اين مدرس تاريخ اسلام تصريح كرد: ولايتمدار كسي است كه اگر مقام ولايت دستور داد وارد جنگ نشو و فقط پرچم در دست بگير و اگر بگويد تنها وارد عرصه جنگ شو بايد مطيع باشد. و اگر به او كه در اوج شجاعت است بگويد كه لازم نيست بجنگي و فقط آب بياورد بايد اطاعت كند. احساس من اين است كه با اينكه وجود حضرت عباس مي‌تواند براي مدتي خطر را از وجود امام حسين دفع كند و تعدادي از دشمنان را به هلاكت برساند اما اين امر براي امتحان ولايتمداري از ارزش كمتري برخودار است. اصل اين است كه اسوه ولايتمداري بايد به جامعه شيعه شناسانده شود كه در شخصيت حضرت عباس نمود كامل دارد.

رجبي دواني يادآور شد: حضرت عباس جز يك مورد كه رها كردن حر و زهير از محاصره دشمن بود در واقعه عاشورا وارد عرصه جنگ نشد چون حضرت امام حسين دستور فرموده بود تنها پرچم را در دست بگيرد و در عرف سياسي -نظامي آن دوران افتادن پرچم برابر نابودي آن جبهه و سقوط آن سپاه بود لذا اينكه پرچم را حضرت عباس تا آخرين لحظات در اهتزاز داشت نشان آن بود كه جبهه امام حسين ولو آنكه دو نفر بيشتر در آن نيست هنوز زنده است و در برابر دشمن ايستادگي مي‌كند.

روايت دواني از برآورده شدن حاجات زائران حرم حضرت عباس

وي در مورد لقب «باب الحوائج» كه بر حضرت عباس نهاده شده است گفت:‌ كسي كه در راه خدا تمام سختي‌ها را متحمل شود و جز رضاي خدا و اطاعت مولاي خود به چيز ديگري نيانديشد چنين كسي در پيشگاه الهي به مقام رفيعي نايل مي‌شود كه او واسط فيض خدا مي‌گردد و اگر كساني متوسل به او شوند به خاطر آبرويي كه در نزد خدا دارد خداوند به حرمت او اين توسلات را جامه عمل مي پوشاند.

اين مدرس تاريخ اسلام افزود: من خود از پدر بزرگوارم كه در عتبات عاليات تحصيل كرده بود شنيدم كه ايشان شاهد بودند بسياري از افراد حتي اعراب باديه نشين به حرم حضرت عباس مي‌آمدند و با ايمان و يقين كامل به باب الحوائج بودن حضرت عباس متوسل شده و في المجلس حاجاتشان روا شده و شاداب و سپاسگزار از درگاه الهي حرم حضرت ابوالفضل را ترك مي‌كردند و اين نشانه اوج رفعت و مقامي است كه حضرت عباس در پيشگاه الهي دارد.

دكتر رجبي دواني تأكيد كرد: البته تمام 14 ائمه معصوم(ع) «باب‌الحوائج» هستند چون مقام اين بزرگواران در پيشگاه خدا رفيع است و خداوند به پاس جايگاه آنها حوائج مردم را روا مي‌دارد اما حضرت عباس چون در عداد ائمه معصوم نيست توانسته تالي تلو آنها باشد يعني برسد به جايگاهي كه خاص ائمه معصوم است لذا چون به ظاهر معصوم نيست اما به آن مقام رفيع نائل آمده و از اين جهت عنوان خاص باب‌الحوائج را از سوي شيعه به خود اختصاص داده كه اين لقب بعد از حماسه عظيم ايشان در كربلا به واسطه سربلندي در آزمون ولايتمداري بر ايشان نهاده شد.

محرم

محرم  :

ماه مُحَرّم يا محرم‌الحرام نخستين ماه تقويم اسلامي (هجري قمري) و به اعتقاد مسلمانان از جملهٔ ماه‌هاي حرام است. به‌همان‌گونه كه پيش از ظهور اسلام، در دوران جاهليت، جنگ و خونريزي در اين ماه‌ها ممنوع بود، محمد نيز همان را تأييد كرد.محرم نخستين ماه از ماه‌هاي دوازده گانه قمري و يكي از ماه‌هاي حرام است كه در دوران جاهليت و نيز در اسلام، جنگ در آن تحريم شده بود.

شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمري داراي نماز و آداب خاصي است كه در كتاب مفاتيح الجنان بيان شده است.محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداري شيعيان در قتل حسين بن علي است.

حوادث و وقايع فراواني در ماه محرم رخ داده است كه در زير به برخي از آنها اشاره مي‌شويم:

غزوه ذات الرقاع، فتح خيبر، ازدواج فاطمه و علي، ورود علي به اسلام ، نبرد كربلا – تاسوعا و عاشورا و قتل حسين و اسارت خاندان حسين به كوفه و شام.

همچنين نقل است كه به خلافت رسيدن عثمان، قتل محمد امين برادر مأمون عباسي، قتل جعفر برمكي و انقراض خاندان برمكي و دولت برمكيان، واقعه هولاكو و مستعصم و انقراض دولت بني عباس در اين ماه بوده است.

عروج ادريس به آسمان، استجابت دعاي زكريا ، عبور موسي از دريا و غرق شدن فرعونيان در نيل و عذاب اصحاب فيل نيز در ماه محرم رخ داده است.

حسين بن علي بن ابي‌طالب (۳ شعبان ۴ هجري قمري در مدينه — ۱۰ محرم ۶۱ در كربلا) امام سوم شيعيان است. او با كنيه‌اش ابوعبدالله نيز شناخته مي‌شود. او فرزند علي بن ابي طالب و فاطمه و نوهٔ محمد بن عبدالله، پيامبر اسلام است. سجاد، چهارمين امام شيعيان فرزند وي است. او در روز عاشورا در نبرد كربلا كشته شد و به همين دليل شيعيان او را سيدالشهداء مي‌نامند. اكثر مسلمانان حسين را به علت نوهٔ محمد بودن و اين عقيده كه وي خود را در راه حق قرباني كرده، گرامي مي شمارند.
حسين هفت سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. رواياتي از علاقه محمد نسبت به وي و برادرش حسن مجتبي نقل شده‌است؛ مانند: «حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت اند». مهمترين واقعه دوران كودكي حسين رويداد مباهله و اينكه اين دو نفر مصداق كلمه «ابناءَنا» در آيه مباهله گرديدند است. در جواني، در فتح طبرستان و دفاع از خانهٔ عثمان شركت داشت. در دوران خلافت علي، حسين در ركاب پدرش بود و در جنگ‌هاي او شركت داشت. حسين جزو كساني از پيروان علي بود كه معاويه علي و آنان را در ملاء عام لعنت مي‌كرد. در دوران برادرش حسن، به پيمان صلح او با معاويه پايبند ماند و اقدامي عليه وي انجام نداد. در زمان حكومت معاويه دو عمل مهم از او در منابع تاريخي ثبت شده‌است: يكي هنگامي كه در مقابل چندي از بزرگان بني اميه در مورد حق مالكيت خود بر يك سري زمين‌ها ايستاد و ديگر آنكه از تقاضاي معاويه براي پذيرش يزيد بعنوان وليعهد معاويه با اين ديدگاه كه تعيين وليعهد بدعتي است در اسلام سرباز زد.
بلافاصله پس از مرگ معاويه در سال ۶۰ هجري به فرمان يزيد حاكم مدينه حسين را به قصر حكومتي فرا خواند تا آنان را مجبور به بيعت با يزيد كند. اما حسين با يزيد بيعت نكرد و به همراه خانواده‌اش به مكه گريخت و چهار ماه در آنجا ماند. اهالي كوفه كه اكثراً شيعه بودند از مرگ معاويه خوشحال شده و به حسين نامه نوشتند و گفتند كه ديگر حكومت بني‌اميه را تحمل نخواهند كرد. حسين نيز صلاح را آن ديد كه پسرعمويش مسلم بن عقيل را به آنجا فرستاده تا شرايط آنجا را بررسي كند. مردم كوفه به سرعت با مسلم بيعت نموده و حتي مسلم به منبر مسجد كوفه رفت و در آنجا مردم را مديريت نمود. اين ناآرامي‌ها به يزيد گزارش داده شد و او عبيدالله بن زياد را حاكم كوفه كرد و به او فرمان داد تا سريعاً به كوفه رفته و آشوب‌ها را بخواباند. عبيدالله بن زياد اقدامات شديدي در برخورد با هواداران حسين انجام داد كه آنان را وحشت زده كرد و مسلم را، در حالي كه نامه‌اي خوشبينانه از بيعت كوفيان به حسين فرستاده بود، گردن زد. حسين كه از وقايع كوفه خبر نداشت، برخلاف اصرارهاي دوستانش در تاريخ ۸ يا ۱۰ ذي الحجه ۶۰ آماده عزيمت به سمت كوفه گرديد.
عبيدالله بن زياد سربازانش را در جاي جاي مسير حجاز تا كوفه گماشته بود و به هيچ كس اجازه نمي‌داد كه از محدوده قلمروهاي مسدود شده خارج شود يا به قلمرويي ديگر وارد گردد. حسين در ميانه راه دريافت كه قاصدش كه به كوفه فرستاده شده بود كشته شده‌است و از يارانش خواست كه اگر خواستند مي‌توانند از كاروان جدا شوند اما كساني كه از حجاز با وي بودند وي را ترك نكردند. در ميانهٔ راه، سواراني به سركردگي حر بن يزيد رياحي كاروان را متوقف نمود؛ او فرمان داشت كه حسين و همراهانش را بدون جنگ پيش ابن زياد ببرد اما حسين پيشنهاد حر را نپذيرفت و در منطقه‌اي به نام كربلا از توابع نينوا خيمه زد. در روز سوم ماه محرم، لشكري ۴۰۰۰ نفري به سركردگي عمر بن سعد بن ابي وقاص به منطقه وارد شد. عمر بن سعد به عنوان فرزند يكي از صحابيون محمد، تمايلي به جنگيدن با حسين نداشت اما عبيدالله به او وعدهٔ حكومت ري را داد لذا عمر از او اطاعت كرد و از ترس توبيخ و تنبيه ابن زياد پيشنهاد صلح حسين را نپذيرفت؛ اگرچه در مورد پيشنهاد صلح از طرف حسين در منابع اوليه اختلاف وجود دارد.
صبح روز دهم محرم، حسين لشكريانش را كه ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پياده بودند را آماده كرد. حسين سوار بر اسب خطابه‌اي را به لشكريان ابن سعد ايراد كرد و مقامش را براي آنان شرح داد. اما دوباره به وي گفته شد كه اول از همه بايد تسليم يزيد گردد و حسين در پاسخ گفت كه هيچگاه خودش را همانند يك برده تسليم نمي‌كند. جنگ شروع شد در يك حمله، سپاهيان ابن زياد، خيمه‌هاي حسين را آتش زدند.. بعد از ظهر، سپاهيان حسين، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسين پيش رويش كشته مي‌شدند و كشتار هاشميان كه تا به حال راهشان براي ترك ميدان جنگ باز بود نيز شروع گرديد. از ياران حسين، ۳ يا ۴ تن بيشتر نمانده بودند كه حسين به سپاهيان ابن زياد حمله برد. حسين شجاعانه مي‌جنگيد و يعقوبي و چند منبع شيعي ديگر مي‌گويند كه دهها تن را كشت. سرانجام حسين از ناحيه سر و بازو آسيب ديده و بر صورت به زمين افتاد و سنان بن انس نخعي بعد از اينكه ضربتي ديگر به حسين زد، سر وي را از بدن جدا نمود. نبرد به پايان رسيد و سربازان ابن زياد رو به غارت آوردند. بعد از اينكه ابن سعد محل جنگ را ترك كرد، اسديان روستاي القاظريه بدن حسين را به همراه ديگر كشتگان، در همان محل وقوع كشتار دفن نمودند. سر حسين به همراه سر ديگر هاشميان به كوفه و دمشق برده شد.
شيعيان در سالگرد واقعهٔ كربلا مراسم سوگواري بر‌گزار مي‌كنند اما تاثير واقعهٔ كربلا بر وجدان و ضمير ديني مسلمانان بسيار عميق و فراتر از يادبود آن توسط شيعيان بوده است. مسلماً حسين تنها يك شورشي خودسر نبود كه جان خود و خانواده‌اش را به خاطر آرزوهاي شخصي فدا كند؛ او كسي بود كه از شكستن پيمان صلح با معاويه سرباز زد ولي حاضر به بيعت با يزيد به دليل تعارض با پيمان‌شان نشد. او همانند پدرش قاطعانه معتقد بود كه اهل‌بيت از جانب خدا براي حكومت بر امت محمد انتخاب شده‌اند و با رسيدن نامه‌هاي كوفيان، بر خلاف توصيهٔ دوست‌دارانش، احساس وظيفه براي رهبري كرد. در درازمدت، كشتار وحشيانه در كربلا مثالي براي وحشيگري امويان شد و الهام‌بخش حركت‌هاي بعدي شيعيان شد.
كنيه حسين در تمام منابع ابوعبدالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلي را نيز داشته است. حسين بسياري القاب دارد كه با القاب حسن يكي است. حسين القاب خاصي مانند زكي، طيب، وفيّ، سيد، مبارك، نافع، الدليل علي ذات‌اللّه، رشيد، و التابع لمرضاةاللّه داشته است. ابن طلحه مشهورترين لقب حسين را زكي و مهمترين آنان را سيد شباب أهل‌الجنه مي داند. در برخي احاديث منسوب به امامان شيعه، حسين با لقب شهيد يا سيدالشهداء ياد مي شده است. در برخي متون ادبي و تاريخي قرن چهارم هجري و پس از آن، با وجود اينكه وي خلافتي نداشته است، از وي با لقب اميرالمؤمنين ياد مي‌گردد.

دانستني حضرت عباس

دانستني هايي در مورد شخصيت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 

1.   اميرالمومنين خطاب به فرزند گرامي خود عباس فرمود:

جلوتر بيا، عباس پيش روي پدر ايستاد و امام با دست خود شمشيري را بر قامت بلند او حايل نمود.سپس نگاهي طولاني به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود: گويا مي بينم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با اين شمشير به راست و چپ دشمن حمله كرده تا اينكه دو دستش قطع مي گردد.

2.   حضرت عباس (ع) 14 سال و 47 روز با پدر بزرگوارش امام علي (ع) زيست.

3. در سن 9 سالگي و 14 ماه و 17 روز امامت برادر بزرگوارش امام حسن (ع) را پذيرفت . 24 سال از حيات پر فروغ حضرت عباس مي گذشت كه امام حسين (ع) به امامت رسيد و تا پايان عمر خود (34 سال) ولايت پذيري عاشق بود.

4. هنگام ازدواج سن حضرت 20 سال بود. با لُبابه دختر عبدالله بن عباس (كه پسر عموي پيامبر بود) ازدواج كرد.

5.   ثمره اين ازدواج: 2 فرزند به نامهاي فضل الله و عبيدالله.

6. برادران تني حضرت عباس: عبدالله(25 سال) ، جعفر(19 سال)، عثمان(21 سال) كه همگي در كربلا به شهادت رسيدند.

7.   نام مبارك قمر بني هاشم عباس (ع) بنا بر حروف ابجد 133 است.

 

8.   اينكه به او ابوالفضل مي گفتند: به خاطر يكي از اين دو علت :

الف:پسري به نام فضل داشت.

ب:چون سراسر زندگي درخشان آن حضرت پر از فضل و فضيلت بود مگر نه اينكه ابوالفضل يعني پدر فضيلتها بارها و بارها تجربه نشان داده اگر كسي براي برآورده شدن حاجت و رفع گرفتاري خود، پس از نماز روز جمعه 133 بار بگويد: «يا كاشف الكرب عن وجه الحسين، اكشف لي كربي بحق اخيك الحسين»:اي عباسي كه اندوه را از چهره حسين برطرف ساختي، اندوه مرا به حق برادرت حسين برطرف كن؛ انشا الله حاجت او برآورده مي شود.

9.   فضايل حضرت عباس (ع) :

الف: ادب: روايت شده حضرت عباس بدون اجازه در كنار امام حسين (ع) نمي نشست، پس از كسب اجازه مانند عبدي خاضع دو زانو در برابر مولايش مي نشست. هيچگاه به خود اجازه نداد امام حسين (ع) را برادر خطاب نمايد مگر اينكه در لحظه شهادت كه فرمود اي برادر مرا درياب .

ب: يقين: درجه بالاي ايمان ويژگي است كه كمتر در غير معصوم ايجاد مي شود.اما حضرت از همان كودكي يقين به وجود آفريدگار يكتاي جهان داشت.

ج: وفا: وفاي او نسبت به اهل بيت (ع) به غايت زياد و درخور تحسين است. باقر شريف قريشي نويسنده عرب معاصر در كتاب «حياة الامام حسين(ع)» مي نويسد: در تاريخ انسانيت در گذشته و امروز، برادري و اخوتي صادق تر و فراگيرتر و باوفاتر از برادري ابوالفضل(ع)  نسبت به برادر بزرگوارش امام حسين(ع) نمي توان يافت كه به راستي همه ارزشهاي انساني و نمونه بزرگواري را در بر داشت.

د: دلاوري: دلاوري حضرت در حماسه كربلا و صفين.

10. دو گونه شجاعت در وجود شريف حضرت عباس (ع) .

الف: شجاعت هاشمي و علوي از جانب پدرش.

ب: شجاعت عادي: از جانب مادرش ام البنين(س): زيرا كه در ميان تيره مادرش ، جدي پيراسته چون عامرين مالك بن جعفر بن كلاب بود.

11. امتناع حضرت عباس (ع) از پذيرش امان نامه شمر:

شمر بن ذي الجوشن از قبيله ام البنين مادر حضرت عباس (ع) ماموريت يافت كه به حضرت عباس و سه برادرش امان نامه دهد.

عصر روز تاسوعا به نزديكي خيمه گاه امام حسين رفت و فرياد زد خواهر زادگانم كجايند؟ امام حسين (ع) كه منظور شمر را متوجه بود به برادران خود به ويژه حضرت عباس (ع) فرمود: پاسخ شمر را بدهيد.اگرچه فاسق است ولي با شما قرابت و رابطه خويشاوندي دارد.

حضرت عباس(ع) به همراه برادرانش(عبدالله-جعفر-عثمان) نزد شمر حضور يافته و از او پرسيدند چه مي خواهي؟ شمر گفت: شما خواهرزادگان من هستيد.براي شما امان نامه اي از عمر بن سعد آوردم.

 

حضرت عباس(ع) پاسخ داد: بريده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.اي دشمن خدا، مارا فرمان مي دهي كه از ياري برادر و مولايمان حسين دست برداريم و سر در طاعت ملعونان و ناپاكان درآوريم آيا ما را امان مي دهي ولي براي فرزند رسول خدا(ص) اماني نيست.به هر حال سپاه عمر بن سعد در اين ترفند نابخردانه ناكام ماند.

12. ضريح حضرت عباس(ع):

آبي كه مرقد حضرت ابوالفضل(ع) را احاطه كرده است همان آبي كه فرزندان پيامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پيش در حسرتش جان دادند. اين آب ،به طور معجزه
آسايي ، چشم هاي نابينا، و همچنين بيمار سرطاني را شفا داده و از 50 سال قبل تا كنون اين آب در يك سطح ثابت باقي مانده و هرچه از آن استفاده مي شود نه كم و نه زياد مي شود.

شيخ عباس 74 ساله كه 36 سال خادم حضرت عباس(ع) بود درمورد جريان آب دور قبر علمدار كربلا گفت: قبلا دو چشمه اي در سراب مطهر وجود داشت كه از 400 سال قبل كه آب لوله كشي نبود اين آب مرتب مي جوشيد و از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج مي شد كه مزه و طعم آن آب از يهترين آب معدني امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم مي آمدند و از آن آب به عنوان تبرك استفاده مي كردند كه در تابستان خنك و در زمستان گرم بود. اما يك فرد از خدا بي خبر آمد به بهانه اينكه يك تركي در ديوار حرم پيدا شده گفت مي خواهم آزمايش كنم اين آب از كجا مي آيد و بعد آن دو چشمه را كور كرد و هرچه تلاش كردند نتوانستند آن را احيا كنند. اما دو ماه بعد از آن دوباره آب بالا آمد و به سرداب رسيد.درادامه مي گويد : اگر آب به مدت 10 روز در يك جا بماند گنديده مي شود اما اين آب با وجود اينكه درب ورودي آن بسته شده مانند گلاب مي ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت حلقه زده و همچنان بسيار تازه و معطر مانده است. اين آب به ارتفاع 1 متر بالاتر ازقبر قرار دارد اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده.

هم اكنون در بخش درب صاحب الزمان مرقد مطهر حضرت عباس(ع) ، پنجره كوچكي قرار دارد كه وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه كنيد از آن مرتب بوي گلاب مي آيد.

 

 

13.     كنيه هاي حضرت ابوالفضل عباس (ع)

 

در فرهنگ عربي به آن دسته از نام هايي كه با پيشوند اَب (در مردان ) و اُمّ (در زنان) همراه باشد كنيه مي گويند.

 

غزالي مي نويسد: رسول خدا (ص) اصحاب خود را از روي احترام براي به دست آورد دلهايشان به كنيه صدا مي زند و آنهايي كه كنيه نداشتند كنيه اي برايشان انتخاب مي فرمود و سپس آنها را بدان مي خواند.

1)  ابوالفضل(ع) ، ابو فاضل، ابوالفضائيل : مشهورترين كنيه است:

الف: به دليل داشتن فرزندي به نام فضل.

ب: بنيان گذاري فضيلت و خويشتن داري ،اين كنيه با حقيقت وجودي حضرت هماهنگ است.

2)  ابوالقاسم: حضرت فرزند ديگري داشت به نام قاسم.

3)  ابوالقِريَة: در لغت عرب قرية به معناي «مشك آب» است.به جهت آبرساني اش.

4) ابن البَدَويّه: به معناي فرزند باديه نشين، قبيله مادري حضرت از جمله قبايل بيابان نشين بوده اند.

5) ابو الفَرَجه: در لغت عرب فرجه «گشايش» در سختي و برطرف شدن اندوه.دليل اين كنيه برطرف كردن اندوه و گشايش در سختي ها در نتيجه توسل به او.

 

 

14.    القاب تابناك حضرت عباس(ع)

 

به عناويني كه بر اثر بروز و ظهور ويژگيهايي در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بيانگر ويژگي شان باشد لقب مي گويند.

1) قمر بني هاشم: بهره مندي بسيار عباس از جمال و جلال و سيماي سپيد و زيبا و سيرت سبز و نوراني ، زمينه ساز اين لقب است.

2) باب الحوائج: كريمي از دودمان كريمان كه چون حاجتمندي سوي او رو كند خواسته هايش را بر آورده مي سازد.

3) طيار: همچون عمويش جعفر طيار به جاي دو دستي كه از پيكرش جدا شده دو بال به او داده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند.

4) سقا: دلاوري عباس در صحنه هاي حيرت آور آبرساني به تشنگان و در روزهايي كه اهل كوفه آب را بر روي اهل بيت امام حسين(ع) بستند.

5)   باب الحسين(ع): شدت دلبستگي حضرت عباس(ع) به برادر بزرگتر خود.

6) عبد صالح: لقبي كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموي گرانقدرش بدان اشاره دارد.«السلام عليك ايها العبد الصالح»  سلام بر تو اي بنده صالح خدا.

7) سپه سالار(صاحب لواء): بزرگترين شخصيت نظامي است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8) پرچمدار و علمدار(حامل اللواء): يادآور دلاوري و حفظ لشكر و علمداري عباس(ع) در برابر دشمن است.

9) اطلس: ظاهراً يكي از معاني اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از كثرت شجاعت صفوف دشمن را مي شكافته است به وي اطلس مي گفتند.

10)        حامي الظعينه: در لغت عرب ظعينه از ريشه ظعن(كوچ كرد) گرفته شده است. به دليل نقش حضرت در حمايت از بانوان حرم و اهل بيت نبوت.

11) كبش الكتيبه: لقبي است كه به بالاترين راه فرماندهي سپاه به حسن تدبير و دلاوري كه از خود نشان مي دهد.

12) المستجار: يعني منجي و نجات دهنده است.

13) الشهيد: شهادت كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) و در چهره او درخشندگي بسيار دارد و زمينه ساز اين لقب است.

14) عميد: ياور دين خدا.

15) سفير: نماينده محبت خدا.

16) صابر: شكيبا

17) محتسب: به حساب خدا گذارنده تلاشها.

18) موالي: جانباز و مدافع حق و ايثار كننده.

19) مستعجل: تلاشگري مهربان در برآوردن حاجات ديگران.

20) قهرمان علقمي: علقمي نام رودي بود كه حضرت بر كناره آن به شهادت رسيد.

21) فادي: فداكار

22) ضَيغَم: شير

23) موثر: ايثارگر

24) ظهر الولايه: پشتيبان ولايت

25) ساعي: تلاشگر

26) واقي: پاسدار

27) صديق: راست گفتار و درست كردار

28) بَطََل: گُرد

29) ناصر

30) مجاهد

 

 

 

دانستني هايي در مورد كربلا

 

-        حركت امام حسين(ع) از مكه به كربلا: در روز عرفه.

-        شهادت امام حسين (ع) در سن: 57 سالگي.

-        مدت حضور امام حسين (ع) و اصحابش در كربلا به مدت:  8 روز.

-        شهادت 9 نفر از فرزندان حضرت امام علي (ع) در كربلا.

-        شهادت 3 نفر از فزرندان حضرت امام حسين (ع) در كربلا.

-        بيمار دشت كربلا: امام سجاد (ع)

-        قافله سالار اسيران: حضرت زينب

-        شبيه پيامبر: حضرت علي اكبر

-        زمين كربلا: اولين زميني كه خداوند آن را قداست بخشيد.

-        كوچكترين شهيد كربلا: حضرت علي اصغر

-        بزرگترين شهيد كربلا: حبيب بن مظاهر

-        شمر بن ذي الجوشن(لعنة الله عليه): در نهم محرم وارد كربلا شد.

-        ورود جابر بن عبدالله انصاري در كربلا: در روز اربعين.

-        آزاده شهيد: حر

-        ورود امام حسين (ع) در كربلا: روز جمعه دوم محرم.

-        نخستين زائر امام حسين (ع): جابر بن عبدالله انصاري.

-        آخرين شهيد كربلا: سوَيد

 

چارلز ديكنز(نويسنده معروف انگليسي):

  اگر منظور امام حسين (ع) جنگ در راه خواسته هاي دنيايي بود            من نمي فهميدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنين حكم مي نمايد كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد.

سرداب

 
وقتي به قبر مطهر حضرت در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم كه بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم، تا ارتفاع حدود 10 سانت بر روي قبر مطهر حضرت آب ايستاده بود و به تمام مقدسات قسم تا آن لحظه از عمرم آبي‌ گواراتر و زلال‌تر از اين آب نديده و ننوشيده‌ بودم.
 
بناي حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از همان ابتدا بر روي اين سرداب و آب بنا شده و اين امر تأثيري بر روي استحكام حرم حضرت نداشته است؛ بسياري از كم‌و‌كيف اين امر روشن نيست كه اين موضوع چيزي جز معجزه نمي‌تواند باشد.

عليرضا فداكار، معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات در گفتگو با فارس با اشاره به سفر چند سال پيش خود به عتبات پس از سقوط صدام و زيارت سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) اظهار داشت: بنده در سال 82 و تقريبا 6 ماه پس از سقوط صدام به سرداب حرم حضرت مشرف شدم.


وي افزود: علت اينكه برخي از حرم‌هاي مطهر ائمه(ع) داراي سرداب هستند به اين خاطر است كه به مرور زمان، زمين‌هاي اطراف حرم به خاطر ساخت و سازها، گذر زمان، وزش باد و شرايط جوي از سطح حرم بالاتر آمده است و به اين دليل سرداب ايجاد شده است به طور مثال در نجف اشرف علت اينكه حرم حضرت اميرالمؤمنين‌(ع) سرداب ندارد به اين خاطر است كه حرم حضرت در بالاترين نقطه شهر واقع شده اما در كربلاي معلي، حرم حضرت سيدالشهدا و حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در گودي واقع شده است.


فداكار خاطرنشان كرد: اما سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) حدودا 4 متر پايين‌تر از سطح حرم قرار دارد و ما به اتفاق شيخ مهدي كربلايي، امام جمعه حرم امام حسين‌(ع) به اين سرداب مطهر وارد شديم و در واقع تا پيش از اين تاريخ، سرداب حرم حضرت كاملا قفل بود و كسي اجازه ورود به آن را نداشت.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات يادآور شد: در سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) چيزهايي ديدم كه برايم آن روز را بعنوان شيرين‌ترين و زيباترين روز طول عمرم رقم زد.


فداكار در توضيح مشخصات سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) گفت: پس از آنكه از صحن حرم وارد رواق مي‌شويد در ادامه شما وارد محدوده گنبد‌خانه مي‌شويد كه مي‌توان همين رواق‌ها را در قسمت سرداب نيز در نظر گرفت كه با عرض 1.5 متر در 2 متر به صورت گنبدي پوشانده شده و قسمت پايين پاي حضرت مسيري دارد كه وارد محوطه گنبد خانه در قسمت سرداب مي‌شود.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات افزود: در داخل سرداب وقتي به قسمت زير گنبدخانه رسيديم، بخشي بود كه تا ارتفاع كمر به داخل آب رفتيم؛ در واقع محوطه داخل سرداب حرم حضرت تا ارتفاع حدود يك متر و 10 سانت در آب قرار دارد و اين قسمت از سرداب به گونه‌اي ساخته شده كه يك نفر بيشتر نمي‌‌تواند از آن عبور كند.


وي ادامه داد: پس از ورود به اين قسمت از سرداب، شيخ مهدي كربلايي در جلو حركت مي‌كرد و من پشت سر او تا كه به قبر مطهر حضرت اباالفضل‌العباس(ع) رسيديم.


فداكار تصريح كرد: وقتي به قبر مطهر حضرت در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم كه بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم، تا ارتفاع حدود 10 سانت بر روي قبر مطهر حضرت آب ايستاده بود و به تمام مقدسات قسم تا آن لحظه از عمرم آبي‌ گواراتر و زلال‌تر از اين آب نديده و ننوشيده‌ بودم.


وي گفت: در آن لحظاتي كه در داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در حركت بوديم كسي متوجه حال خود نبود و و با حركتمان، آب موج برمي‌داشت؛ در آن لحظات اين احساس به من دست داد كه اين آب در اطراف قبر به حضرت اباالفضل(ع) التماس مي‌كند و اگر روزي پرده‌ها كنار رود، حقايق بزرگي مشخص مي‌‌شود، بواسطه اين آب بود كه حضرت اباالفضل‌العباس(ع) ساقي طفلان عطشان حرم در كربلا نااميد شد و تصور مي‌كنم كه خداوند اينگونه مقدر كرده اين آب بايد براي ساليان سال همين‌طور دور قبر مطهر حضرت عباس‌(ع) دور بزند و در آن لحظه تنها چيزي كه از ذهنمان مي‌گذشت اين بود كه آب در حال التماس كردن به حضرت است.


فداكار با بيان اين نكته كه در زماني كه به داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) رفته‌ بودم زمستان بود، گفت: البته ممكن است كه در فصل تابستان يا زمستان مقداري از سطح آب داخل سرداب تغيير كند و زمانيكه در داخل سرداب حركت مي‌كنيم آب به ارتعاش درمي‌آيد و اين تصور ايجاد مي‌شود كه آب در حال حركت است اما در واقع اين آب ساكن است و طبق قانون طبيعت اگر آب براي مدت كوتاهي در جايي راكد و ساكن باقي بماند، سبزه مي‌زند و طعم و بو مي‌گيرد و امكان استفاده از آن نيست اما آب سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) زلال‌ترين، شفاف‌ترين و گواراترين آب اين عالم است.


وي با بيان اين نكته كه سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس‌(ع) به حرم امام حسين(ع) راه ندارد و در گذشته حرم حضرت سيدالشهدا(ع) داراي سرداب بوده كه به مرور زمان اين سرداب پر شده است، افزود: در حال حاضر مجددا سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از قسمت گنبدخانه بسته شده و ديگر كسي حق ورود به اين سرداب را ندارد؛ در گذشته آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) براي تبرك در اختيار زائران قرار مي‌گرفت اما هم‌اكنون اين كار نيز متوقف شده است.


معاون اجرايي ستاد بازسازي عتبات عاليات خاطرنشان كرد: زماني اين مسئله مطرح شده بود كه آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) را به خاطر احتمال زياني كه مي‌تواند براي بناي حرم داشته باشد قطع و خشك كنند اما اين احتمال مطرح شد كه اگر اين آب قطع شود لايه‌اي كه خشك مي‌شود ترك برمي‌دارد و شايد همين عامل باعث شود كه رواق‌هاي حرم نيز ترك بخورند و بناي ساختمان حرم حضرت با اين آب سازگار شده است و به اين دليل بود كه چنين كاري انجام نشد.


وي با اشاره به قرار گرفتن بناي حرم حضرت‌اباالفضل‌العباس بر روي اين سرداب و آبي كه هميشه در سرداب حضرت وجود دارد، خاطرنشان كرد: قطعا ساختمان و بنايي كه بر روي آب بنا شده باشد پس از گذشت مدت زماني تخريب مي‌شود و از بين مي‌رود اما بناي حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از همان ابتدا بر روي اين سرداب و آب بنا شده و اين امر تأثيري بر روي استحكام حرم حضرت نداشته است؛ بسياري از كم‌و‌كيف اين امر روشن نيست كه اين موضوع چيزي جز معجزه نمي‌تواند باشد.

زندگي نامه حضرت عباس

 

زندگينامه حضرت ابوالفضل

 

عباس،فرزند علي و امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود كه نياكانش همه از دلير مردان عرب بوده
و در شجاعت و دليري در دنياي عرب مشهور بوده اند.

 

امام علي ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنين ازدواج كرد. خواستگاري اين
ازدواج را برادرش عقيل انجام داد .

 

مي گويند هنگام ورود امّ البنين به خانه علي (ع) امام حسن و حسين بيمار بودند و او از آنان
پرستاري كرد تا خوب شدند.امّ البنين اجازه نمي داد كه اورا فاطمه صدا كنندزيرا مي ترسيد ياد

 

غم هاي فاطمه براي علي و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتي آنان شود .ثمره ازدواج علي(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام هاي عباس،عون ، جعفر و عثمان بود كه بزرگترين آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن اين چهارپسر،امّ البنين(مادر پسران) ناميده اند.امّ البنين آن چنان به اميرالمؤمنين وفادار بودكه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر
ديگري اختيارنكردبا آن كه بيش از بيست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتي عباس به دنيا آمد،امام علي(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهي قنداق عباس را در آغوش مي گرفت، بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد .روزي امّ البنين علّت اين گريه را پرسيد ؛ امام در جواب فرمود : اين دست ها در راه كمك به حسين قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علي و در دامان مادري با ايمان و وفادار و در كنار حسن و حسين (ع) رشد كرد
واز اين خاندان پاك درس هاي بزرگ انسانيت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزي حضرت علي (ع) ، عباس خرد سال را در كنار خود نشاند و به او گفت : بگو يك . عباس گفت : يك . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداري كرد. وقتي امام علت را جويا شدجواب داد : شرم مي كنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده ام ، دو بگويم .

 

عباس نه تنها در قامت رشيد بود،بلكه در خِرَد برتر و در جلوه هاي انساني هم رشيد بود.او به يقين مي دانست كه براي چه روز عظيمي ذخيره شده و مي دانست كه براي عاشورا به دنيا آمده است .

 

عباس در سنين دوازده تا چهارده سالگي،زماني كه علي ( ع ) با دشمنان درگير بود،در برخي از جنگ ها شركت داشته و با آن كه زياداجازه جهاد به اوداده نمي شد،ولي درهمان نوجواني حريف قهرمانان نامي عرب بوده است:

 

در يكي از روزهاي جنگ صفّين،نوجواني نقابدار از سپاه علي (ع) به ميدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاويه رادربرگرفت.هر كس ازديگري مي پرسيد اين نوجوان كيست كه اين طورشجاعانه  پابه ميدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاويه كسي جرأت نكرد پا به ميدان بگذارد.معاويه به سردار نامي خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ اين نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حريف ده هزار نفردرجنگ مي دانند،چگونه مرا به جنگ با كودكي مي فرستي؟بهتر است

 

يكي ازپسرانم رابراي كشتن او بفرستيم.معاويه قبول كردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را براي جنگ بااين نوجوان به ميدان فرستاد.امّا او دريك چشم به هم زدن به دست اين نوجوان كشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نيز كشته شدو به اين ترتيب هرهفت پسراو كشته   شدندوخود اوبا عصبانيّت پا به ميدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا كشتي ،

 

به خدا قسم پدر و مادرت را به عزايت خواهم نشاند.ولي خوداونيزدرمدّت كوتاهي به پسرانش پيوست.همه با تعجّب به اين نوجوان شجاع نگاه مي كردند. امام(ع) اورا پيش خودخواندونقاب او را برداشت وپيشاني اورا بوسيد.همه با تعجّب ديدند كه او عباس پسر اميرالمؤمنين است.

 

همچنين درجنگ صفين،زماني كه سپاه معاويه راه آب رابه روي اميرالمؤمنين و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعي رابه فرماندهي امام حسين (ع) جهت باز كردن راه فرستادكه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در ركاب برادرش جنگيده است .

 

عباس چهارده ساله بودكه پدرش درواقعه محراب خونين كوفه دررمضان سال چهلم هجري به  شهادت رسيد.او با چشماني اشكبار و خاطري اندوهگين،شاهد دفن شبانه و پنهاني پدرش بوده است.او هرگز توصيه اي راكه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس كرد ، از ياد نبرد . آري امام از او خواست كه در عاشورا و در كربلا برادرش حسين را تنها نگذارد.

 


پس از شهادت امام علي (ع) عباس سال هاي تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه كرد.

 

سالهايي كه حيله گري هاي معاويه و ستم هاي امويان اوج گرفته بود و بسياري از ياران وفادار امام علي و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدي و عمرو بن حمق به شهادت رسيدند.دوراني كه وعّاظ در منبر ها معاويه را مدح و به علي (ع) ناسزا مي گفتند .

 

وقتي امام حسن(ع) مسموم و شهيد شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار ديگر بني هاشم راسوگوار كرد عباس نيز به همراه خاندان پيامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش

 

متأثّر و اندوهگين شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هيجده سالگي با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج كرد . عبداللّه راوي حديث و از شاگردان لايق و برجسته علي (ع) بود و لبابه در محيطي عرفاني و مذهبي تولدو رشد يافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهاي عبيداللّه و فضل بود.ميگويند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخي ديگر عقيده دارند عباس به خاطر فضل بي پايانش به اين لقب خوانده مي شود .

 

عباس درهمه دوران زندگي اش،همراه برادرش امام حسين(ع) بود.او جواني خودرا صرف خدمت به امام حسين (ع) كرد.او درميان جوانان بني هاشم شكوه و احترام خاصّي داشت و آنان مانند پروانه هايي برگرد شمع عباس حلقه اي از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسي نفر بودند و در ركاب امام حسن و حسين (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاويه،هنگامي كه حاكم مدينه امام حسين رابه دارالإماره دعوت كردتاپيام يزيد را به او تسليم نمايد،عباس به همراه اين سي نفردر بيرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد كه در آن روز هيچ خطري امام را تهديد نكند.

 

عباس سرپرستي قافله امام حسين را در كوچ به كربلا بر عهده داشت .او در كربلا حماسه اي آفريد كه تاريخ نظير آن را در برگ هاي خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امويان بزرگترين درس وفاداري به معشوق را در جامعه انساني به يادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحراي سوزان كربلا ، عباس با ديدن لبهاي خشكيده و چشمان اشكبار  فرزندان امام (ع) ، بي اختيار مشك آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترين امتحان زندگي اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شكست،خود را به آب فرات رساند، مشك را پر كرد و با لبهايي تشنه به آب ضلال فرات نظاره كرد،جرأت نكرد جرعه اي بنوشد.چون حسين و فرزندانش تشنه بودند و شايسته نبود او قبل از آن ها خود را سيراب كند .

 

دشمن خوب مي دانست كه تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابري با او را ندارند.به همين علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس براي حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه هاي دشمنان از اسب به پايين افتاد .امام حسين(ع)خود را به بالين عباس رساندواو در آغوش برادر به ديدار محبوب شتافت و امام را با كوله باري ازغم و اندوه دركربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمويش عبّاس چنين مي فرمايد:خداوند،عمويم عباس را رحمت كند كه درراه برادرش ايثارو فداكاري كرد و ازجان خود گذشت.چنان فداكاري كردكه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نيز به او همانندجعفر بن ابي طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا كردكه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز كند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتي داردبس بزرگ،كه همه شهيدان در قيامت به مقام والاي او غبطه مي خورند و رشك مي برند .

 



New layer...
New layer...
New layer...

سلام من به محرم

 

ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا 

 

بـه لطـمه هـاي ملائـك بـه مــاتـم گــل زهـرا

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگي عـجـيـبـش

 

بـه بـوي سيـب زمـينِ غـم و حـسين غريـبش

 

 

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدي

 

به چشم كاسه ي خون وبه شال ماتم مـهـدي

 

 

سـلام من بــه مـحـرم  بـه كـربـلا و جـلالــش

 

به لحظه هاي پـرازحزن غرق درد و ملامش

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زيـنـب

 

بـه بــي نـهــايــت داغ  دل شـكــستــه زيـنـب

 

 

سلام من به محرم به دست ومشك ابوالفضل

 

بـه نـا اميـدي سقـا بـه سـوز اشـك ابوالفضل

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اكـبـر

 

بـه كـام خـشك اذان گـوي زيـر نـيزه و خنجر

 

 

سلام من به محرم به دسـت و بـا زوي قـاسم

 

به شوق شهد شهادت حنـاي گـيـسـوي قـاسم

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ي اصـغـر

 

به اشك خجلت شاه و گـلـوي پـاره ي اصـغـر

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـكـيـنـه

 

بـه آن مـلـيـكـه، كـه رويش نديده چشم مدينه

 

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـي زهـيـرش

 

بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خيرش

 

 

سلام من بـه محرم  بـه مسـلـم و به حـبـيـبش

 

به رو سپيدي جوُن و به بوي عطر عجيـبـش

 

 

سلام من بـه محرم  بـه زنگ مـحـمـل زيـنـب

 

بــه پـاره، پـاره تــن بــي سـر مـقـابـل زيـنـب

 

 

سلام من به محـرم  به شـور و حـال عيـانـش

 

سلام من به حسـيـن و به اشك سينه زنـانش

 

 

 

السلام علي الشيب الخضيب السلام علي الخد تريب السلام علي البدن السليب السلان علي الثغر المقروع السلام علي الراس المرفوع

 

 

دارد مي آيد محرم

يك كاروان دل به سويت
تو رهروي سوي فردا
دارد مي آيد محرم
ماه پر از ياد مولا

دارد مي آيد محرم
ماه مساجد، تكايا
ماه غم و اشك و ماتم
بر غربت ابن زهرا

دارد مي آيد محرم
ماه هميشه

عاشورا

شجاعت‏ سيدالشهداء عليه السلام نه تنها همان زور بازو و قدرت و قوت بدنى و علم و آگاهى آن‏حضرت به آئين جنگ و نبرد و مديريت و فرماندهى و به خاك انداختن دليران ودلاوران صحنه كارزار بود، بلكه تمام اينها از روح قوى و خصيت‏بلند و حيات‏اعتقادى و اسلامى او نشات مى‏گرفت. وقتى از او مى‏پرسند از پيامبر حديثى كه خودت شنيده باشى نقل كن مى‏فرمايد: « ان الله يحب معالى الامور و يبغض سفسافها » خداوند كارهاى بلند و گرامى رادوست مى‏دارد و كارهاى پست و زبون را دشمن مى‏دارد.»

 

در اين روايت امام حسين(ع) كه از جد بزرگوارش نقل مى‏كند، معلوم مى‏شود روح بلندامام با امور پست جسمى سر و كار ندارد، سر و كارش با معانى عالى و بلند و باعظمت است. از ديدگاه اسلام همه حماسه‏هاى نژادى و قومى مذموم است و آن حماسه‏اى در اسلام‏ممدوح و پسنديده است كه بر اساس عزت نفس، كرامت نفس، آزاد منشى و استقلال‏فرهنگى و اعتقاد دينى باشد و ننگ و ذلت و انحطاط و پستى را تحمل ننمايد.

سيدالشهدا با الهام از آيات حماسى قرآن هم چون آيه شريفه «لله العزه ولرسوله و للمومنين‏» و آيه «لن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا» و بااستفاده از زندگى حماسى و سيره عملى رسول خدا(ص) و اميرالمومنين عليه السلام‏و حماسه‏هاى زهراى اطهر وامام حسن مجتبى(ع) به احياى انسان‏هاى مرده زمان‏پرداخت و شخصيت معنوى مسلمانان را بيدار كرد و اسلام را تجديد حيات بخشيد و درملت اسلام در تمامى قرون و اعصار حماسه و غيرت ايجاد كرد، حميت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد و براى تمام نهضت‏ها و انقلاب‏هاى دنيا سوژه و سرمايه‏ بى‏نظيرى شد و به آنها آموخت كه ترس‏ها، زبونى‏ها، بردگى‏ها، چاپلوسى‏ها، بيگانه‏پرستى‏ها، همه و همه مولود از دست دادن خوى فطرى و شخصيت انسانى است. رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمى خامنه‏اى پيرامون روحيه حماسى و رفتار شجاعانه مردم شريف ايران و بركات آن مى‏فرمايند: «رفتار شجاعانه همه مردم و مسئولان ايران، علت‏هاى ديگر را براى مقاومت دربرابر آمريكا تشجيع كرده است. اكنون دورانى كه امريكايى‏ها خيال مى‏كردند صاحب‏اختيار دنيا هستند و براى كشورهاى گوناگون خط و نشان مى‏كشيدند، سپرى شده است واين همه به بركت‏شجاعت و نترسيدن ملت ايران از ابرقدرت‏ها حاصل شده است.» امروزه ملت‏هاى مسلمان سراسر دنيا در پرتو تعاليم حماسى حضرت اباعبدالله الحسين ( ع ) مى‏روند تا در تاريخ معاصر تحولى ايجاد كنند. امروزه بيدارى و آگاهى سياه پوستان امريكا آن هم در پرتو تعاليم انسان ساز عاشورايى و رهنمودهاى امام خمينى ( ره ) مايه بسى اميد و بشارت است.

رهبر معظم انقلاب در اين باره فرمودند: «سياهپوستان آمريكا اعم از مسلمان ومسيحى در اين تظاهرات مشت‏هايشان را گره كردند و فرياد «الله اكبر» سر دادندو به ترجمه سوره مباركه حمد گوش فرا دادند اين پيام قرآن بود كه زير چشم رژيم‏استكبار امريكا در دنيا پخش شد و اين واقعيت نشان داد كه با وجود مخالفت هاى‏امريكا پيام انقلاب اسلامى به مخاطبين آن در دورترين نقطه جهان رسيده است.»

رهبر معظم انقلاب بااشاره به حماسه‏هاى مردم شريف ايران و با قاطعيت تمام مى‏فرمايند: « همه دولت‏ها اعتراف دارند كه تنها ايران اسلامى است كه با شجاعت در مقابل‏امريكا و اسرائيل ايستاده‏اند.»

به خاطر همان تعاليم عاشورايى است كه هنوزشعارهاى حماسى و پيام‏هاى بلند آن به گوش اهل دل مى‏رسد كه مى‏فرمود: الموت اولى من ركوب العار والعار اولى من دخول النار انا الحسين بن على آليت ان لا انثنى حتى عيالات ابى امضى على دين النبى ، «مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش سوزان جهنم است‏من حسين فرزند على هستم، سوگند ياد كرده‏ام كه در مقابل دشمن سرفرود نياورم. من از اهل و عيال پدرم حمايت مى‏كنم و در راه آئين پيامبر كشته مى‏شوم.»

روحيه‏ حماسى است كه باعث مى‏شود انبياء الهى براى اجراى عدالت اجتماعى كوچكترين سازشى‏با مترفين و كفار نداشته باشند.

همين حماسه‏هاى صادقانه و مخلصانه بود كه يك جاذبه واقعى و حقيقى در قلوب مردم‏مومن جهان ايجاد كرد كه حرارت و سوزش آن هرگز به سردى نمى‏گرايد و در زير اين‏آسمان كبود نمى‏توان نهضت و انقلاب اصلاحى را پيدا كرد كه با حماسه‏هاى جاويدعاشورا آشنا نباشد.

آرى «ان لقتل الحسين حراره فى قلوب المومنين لن تبرد ابدا» امام خمينى‏ ( ره ) «بزرگداشت‏شعائر عاشورايى‏» را مهم‏ترين رمز وحدت ملل مسلمان جهان مى‏داند وتعاليم عاشورايى را ثمربخش‏ترين حماسه‏براى‏عزت‏مسلمين و ذلت و خوارى كفار ومشركين و نابودى استكبار جهانى به‏حساب آورده ومى‏فرمايد: «همه بايد بدانيم كه آن چه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسى، مراسم‏عزادارى ائمه اطهار و به ويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان حضرت ابى عبدالله‏الحسين عليه السلام است كه حافظ مليت مسلمين به ويژه شيعيان اثنى عشرعليهم صلوات الله و سلم مى‏باشد.»

حسين بن علي

حسين بن علي

حسين از همان ابتدا بيعت با يزيد را نپذيرفت. يزيد نامه‌اي به حاكم مدينه نوشت و به او دستور داد كه از حسين براي يزيد بيعت بگيرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسين پسر علي موافق راه و روش حكومت هم عصر خود نبود. بنابراين حاضر به بيعت كردن با يزيد نشد و با خانواده خود براي حج از مدينه به مكه رفت.

در اين هنگام عده‌اي از مردم كوفه كه از مرگ معاويه با خبر شده بودند نامه‌هايي براي حسين نوشتند و از او خواستند تا به عراق و كوفه بيايد. حسين نيز كه مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاده بود، خود مراسم حج تمتع را به عمره تبديل كرد و بطرف كوفه حركت نمود. ابتدا شماري از مردم كوفه با مسلم بن عقيل همراه شدند؛ اما با ورود عبيدالله بن زياد كه از طرف يزيد به حكومت كوفه گمارده شده بود و خبر آورده بود كه حسين مراسم حج را نيمه كاره گذاشته و قاضي شريح فتواي قتل او را داده‌است و مردم كوفه را تهديد كرده بود مسلم را ترك كنند تا بلكه حسين را از ترك حج و آمدن به كوفه منصرف كرده و مانع بيعت مردم كوفه با وي شوند، مردم كوفه بيعت خود را از حسين پسرعلي پس گرفتند و به مخالفت با حسين پسر علي روي آوردند. او سرانجام در روز دهم محرم سال شصت و يكم هجري قمري (برابر بيست و يكم مهرماه سال ۵۹ خورشيدي) به همراه ۷۲تن از يارانش كشته‌شدند. شيعيان همه سال سالروز كشته شدن حسين را با مراسم مذهبي و عزاداري پاس مي‌دارند.

عاشورا، دهمين روز از ماه محرم در گاه‌شماري هجري قمري، روز مقدس مسلمانان است. شهرت اين روز نزد شيعيان به دليل وقايع عاشوراي سال ۶۱ هجري قمري است كه با گاه‌شماري هجري خورشيدي اين روز برابر با سه‌شنبه، ۲۰ مهر ۵۹ خورشيدي است. هرچند براساس گاه‌شماري هجري قمري قراردادي اين روز با چهارشنبه، ۲۱ مهر تطبيق داده مي‌شود. در اين روز حسين بن علي – امام سوم شيعيان – و ياران وي در رويداد كربلا در جنگ با لشكر يزيد كشته شدند و مسلمانان در آن سوگواري مي‌كنند. در مناطق شيعه نشين مراسم عزاداري برگزار مي‎‏‌شود. در تقويم رسمي ايران، افغانستان، عراق، پاكستان و هند اين روز تعطيل مي‌باشد

.

عاشورا در لغت به‌معناي «دهمين» است.

سابقهٔ سوگواري و برپايي عزاداري براي حسين بن علي به اولين روزهاي بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجري مي‌رسد. از علي بن حسين چنين روايت شده‌است:

پس از حادثهٔ عاشورا، هيچ بانويي از بانوان بني‌هاشم، سرمه نكشيد و خضاب ننمود و از خانهٔ هيچ يك از بني‌هاشم دودي كه نشانهٔ پختن غذا باشد، بلند نشد، تا آن‌كه، ابن زياد به هلاكت رسيد. ما پس از فاجعهٔ خونين عاشورا پيوسته اشك بر چشم داشته‌ايم.

 

ادبيات عاشورايي

بخش اندكي از قصيدهٔ سيف فرغاني (قرن ششم و متعلق به سرزمين كنوني فرغانه در ازبكستان) در مصيبت حسين و ياران او:

اي قوم، در اين عزا بگرييد         بركشتهٔ كربلا بگرييد

در ماتم او خمش مباشيد         يا نوحه كنيد، يا بگرييد

اشك از پي چيست؟ تا بريزيد         چشم از پي چيست؟ تا بگرييد

 

همچنين شعر معروف محتشم كاشاني (سدهٔ ۱۰ قمري) در رثاي واقعه كربلا كه اينگونه آغاز مي‌شود:

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است         باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

باز اين چه رستخيز عظيم است؟ كز زمين         بي نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است

اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو         كار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گويا طلوع مي‌كند از مغرب آفتاب         كآشوب در تمامي ذرات عالم است

گر خوانمش قيامت دنيا، بعيد نيست         اين رستخيز عام، كه نامش محرم است

 

سوگواري عاشورا مختص مسلمانان نيست. در ايران ارمني‌ها نيز دستجات عزاداري دارند.

در ترينيداد و توباگو  و جامائيك تمامي گروه‌هاي قومي و مذهبي در مراسمي كه به زبان محلي «هوسِي» خوانده مي‌شود شركت مي‌كنند و به سوگواري مي‌پردازند